عطر

این روزا زیاد بهش میگم کاش می‌شد صدات و ببوسم! صدای مااااما گفتن محکمت! "نه" گفتنت به هر سوالی!! وقتی ازت میپرسم ازم راضی هستی و طبق عادت و بدون اینکه بدونی نه یعنی چی با خنده میگی "نهههههه" ... وقتی بعد بی‌حوصلگی‌، بهت میگم من رو می‌بخشی و باز چشمات برق میزنه و بلند میگی نهههه...!!!

کاش میشد عطر نفست وقتی این کلمات رو روبروی صورتم میگی ذخیره می‌کردم ... من برای این عطر قیمت گزافی پرداخت کردم. من برای داشتنش راه طولانی رفتم. من از خستگی زودهنگام میترسم اما این نفسهای توی صورتم، یادم‌ میندازه قیمتت چه‌قدره.

شانه

خواب میبینم گاهی هنوز. با نگاهی شبیه همون روزها. اما حسرت اضافه شده به همه حسهای اون روزها. باورم نمیشد از خوابی که برای اولین بار بعد این سالها همراه قدم زدن و هم‌صحبتی باهات بود بلند شدم و‌ های‌های گریه کردم ... و دخترک شانه‌هام رو مهربانانه ماساژ داد و مثل وقتی که بهش تشر میزنم لبخند دلجویانه و همراه با استرسی زد که یعنی "بخند". همراه اشکهام بهش خندیدم و زدم به مسخره‌بازی. اما امان از عالم رویا که نمیفهمه رفت و نیست یعنی چی. لعنت به رویا. لعنت به اون که رفته.